سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 6:27 عصر شنبه 103/6/31

خبر بسیار ناگهانی بود دکتر محمدرضا مختارزاده استاد پیشکسوت دانشگاه علم و صنعت ایران دار فانی را وداع گفت و  آسمانی شد. باز این جمله‌ی مهم را که در رسای یکی از عزیزانم گفته بودند به‌یاد آوردم که وقتی که خبر از غروب وجودش آوردند یادش طلوع کرد. اگرچه اصلاً از یادش در این دوران 30 ساله ذره‌ای کاسته نشده بود و دانشجویانم شاهدند که در هر کلاسی یاد و خاطره‌اش را رنده نگه داشته‌ام.  بی‌شک اگر کسی دهه‌های ‌60 و 70 و 80 را در دانشگاه علم و صنعت ایران دانشجو بوده باشد، اگر در رشته مهندسی درس خوانده و  خوش‌شانس باشد درسی را با ایشان داشته است. او برای رشته‌های مهندسی دو درس معادلات دیفرانسیل و ریاضی مهندسی را تدریس می‌نمود.  سال 63 ریاضی کاربردی دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شدم. یکی از دروسی که در نیم‌سال اول گرفتم درس مبانی ریاضیات بود. استادش دکتر محمدرضا مختارزاده بود. مردی بسیار جدی با سبیلی خاص و بور هیکل ورزشکاری و آن موقع حوالی جهل ساله بود. کاپشن خلبانی به تن می‌کرد و اصلا نمی‌شد از لهجه‌اش تشخیص داد که تهرانی نباشد. اصالتاً اهل ماکو و به قولی آذری بود. شاگرد دوره چهارم موسسه ریاضیات دکتر مصاحب بود و همدوره‌ای دکتر قهرمانی.  برای ادامه تحصیل در قبل از انقلاب هم‌چون سایر فارغ‌التحصیلان موسسه ریاضیات عازم کشور انگلستان شد و در دانشگاه برونل انگلیس در رشته آنالیز عددی مشغول به تحصیل شد. با شروع شلوغی‌های انقلاب و وقوع آن بورسیه دانشجویان خارجی از طرف دولت ایران قطع گردید و زنده‌یاد اکبر حسنی روزی  تعریف نمود که مختارزاده دلبستگی به مال دنیا نداشت و هرچه از ایران برایمان می‌رسید را خرج می‌کرد و وقتی بورسیه‌ها قطع شدند ایشان اصلاً پولی برای ادامه تحصیل نداشت و مجبور به ترک کشور انگلستان و بازگشت به وطن گردید و با بازگشایی دانشگاه‌ها در سال 62 به‌عنوان عضو هیات علمی دانشگاه علم و صنعت ایران مشغول به‌کار گردید. و دکترایش را سال‌ها بعد دریافت نمود. برای کسانی که در گروه ریاضی در دهه‌های 60 تا آخر 80 تحصیل نموده‌اند وجود او یک موهبت بزرگ بود. کسی که هم‌چون استادش دکتر مصاحب سخت‌گیر و مهربان بود. عالی تدریش می‌کرد با تمام وجود آن‌چه را می‌دانست با خطی خوش و فشار زیاد گچ روی تخته می‌نگاشت. با دست چپ معمولاً تخته را پاکی می‌کرد و مقداری آستین دستانش را بالا می‌زد. هیچ‌وقت او را با کت و شلور ندیدم و اغلب در زمستان‌ها کاپشن به‌تن می‌کرد. اهل پوشیدن روپوش هم نبود و وقتی تدریس می‌کرد گویا در عالم ریاضیات غرق می‌شد و اصلاً حواسش نبود که سر و رویش دارد با گچ مخلوط می‌شود. سبیل‌های بلندش که روی دهانش را می‌گرفت با دست گچی کنار می‌زد و سبیل‌ها نیز سفید می‌شدند. اهل نشستن نبود و وقتی خسته می‌شد به لبه‌ی تخته تکیه می‌داد و می‌گفت بچه‌ها چرا آپوستل چنین فرضی را در قضیه قرار داده است. وای که بهترین کلاس‌های زندگی‌ام کلاس‌های آنالیز ریاضی او بود. همه‌اش سوال و جواب بود و تمام شیوه‌ی تدریسش بدین‌گونه بود و به قول جرج پولیا در کتاب خلاقیت ریاضی شیوه‌ی تدریسش یادگیری فعال بود.  ادامه دارد


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
0
:: بازدید دیروز ::
390
:: کل بازدیدها ::
368450

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 2
آبان 2

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::